loading...

(خیالپردازِ نادانِ سابق)

Content extracted from http://aleme-n.blog.ir/rss/?1580996786

بازدید : 366
سه شنبه 15 ارديبهشت 1399 زمان : 19:23

زنگ زدم. جواب نداد. پیام دادم و گفتم که دلتنگش هستم و می‌خواستم احوالش را بگیرم. چند ساعت بعد خودش تماس گرفت. تازه از خواب بیدار شده بود و این را از چشم‌هایش می‌شد فهمید. یکی دو ساعت با هم حرف زدیم. صبح بیدار شدم و دیدم که چند پیام از او دارم. خودش ساکن اروپاست اما از روانپزشکم نوبت مشاوره‌ی آنلاین گرفته. خوشحال شدم. تماس گرفت. بالاتنه‌اش برهنه بود. من تازه از حمام آمده بودم و او داشت قهوه‌اش را سر می‌کشید تا برود حمام. گفت: «آره دیگه اصلا کپی همدیگه‌ایم!» کمی‌صحبت کردیم. رفتیم به کارهایمان رسیدیم. بعد از کلاس سلفژ ذوق‌زده بودم و تماس گرفتم. ادای مرا درمی‌آورد و می‌خندید. من هم می‌خندیدم. با هم باران و رعد و برق رشت را تماشا کردیم. از معشوق‌های سابقمان گفتیم. غذا پختیم. با هم نهار خوردیم. درباره‌ی موضوعات جدی صحبت کردیم. سپس دوباره شروع کرد به مسخره‌بازی: «من به خاطرت رفتم لباسم رو باهات ست کردم، بعد تو رفتی اون پیرهنت رو عوض کردی؟!» غذا می‌خوردیم و می‌خندیدیم. گفتم: «تا باشه از این دعواها!» از صبح چند بار تکرار کرد «من و تو دیگه عملا داریم با هم زندگی می‌کنیم!» و من هر بار توی دلم قند آب می‌شد. گیتارش را برداشت و شروع کرد به نواختن و خواندن. از این وضعیت راضی هستیم. از این وضعیت که نه به هم ابراز علاقه می‌کنیم و نه به همدیگر تعهد داریم. هم نزدیکیم و هم دور. فاصله‌هایمان مناسب است. گاهی اصلا چند روز صحبت نمی‌کنیم. شاید که باید زیبایی و عشق را در نواقص پیدا کرد.

قیچی چرت زن روی الگو و پارچه

تعداد صفحات : 2

آمار سایت
  • کل مطالب : 26
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 6
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 23
  • بازدید کننده امروز : 19
  • باردید دیروز : 10
  • بازدید کننده دیروز : 11
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 184
  • بازدید ماه : 843
  • بازدید سال : 13761
  • بازدید کلی : 35876
  • کدهای اختصاصی